غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
چقدر امروز قشنگ و عالی و دوست داشتنی بود مثل همه روزهایی که تو نزدیکمی 
کنارمی 
چه کیفی میده کسی کنارت هست که لذت میبری از نگاه کردنش 
از دیدن چهره قشنگش
لبخند زیباش 
تو بهترینی عزیز دل انگیزم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۹
غریب آشنا


اولین روز قشنگ ترین ماه خدا مبارک باشه عزیزترینم 

قبول باشه مهربونم 

دومین ماه رمضونیه که تو عزیز دل انگیزم تو قلبمی جونم

انشالله سال های ساااال کنارت باشم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۴
غریب آشنا


می گویند هر بار کسی را گرم در آغوش می گیریم، یک روز به عمرمان اضافه می شود. 

پس لطفا مرا بغل کن...




#پائولو_کوئلیو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۰
غریب آشنا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۵
غریب آشنا

حکایت ما آدم ها

حکایت کفشاییه که 

اگه جفت نباشند

هر کدومشون هر چقدر شیک باشند

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه لنگه به لنگه اند

کاش خدا وقتی آدم ها رو می آفرید

جفت هر کس رو باهاش می آفرید 

تا این همه آدم لنگه به لنگه زیر این سقف ها به اجبار خودشون رو 

جفت نشون نمی دادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۵
غریب آشنا


حتماً کسی را در زندگی دوست بدارید،

چیزی را حتی!

فرصت بسیار کم است . همین که چشمهامان را ببندیم 

و روی تخت دراز بکشیم ، دیر یا زود خوابمان می برد و یک روز کمتر عاشق بوده ایم . اما قرار هم نیست دلمان را خرج بیهوده کنیم !

آدمها گاهی از نگرانی گلدان آب نخورده ی خانه ،سفر را دیرتر می روند.

دلبستگی آدم را بزرگ می کند، حتماً قرار نیست آدم به آدم عاشقی کند!

جمعه برای کسانی که دوست داشتن را بلد نیستند " غمگین " است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۱۵
غریب آشنا



آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود.


اول گفتند زنی از اهالیِ جورجیا، همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحلِ فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروتِ کروکیِ جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطانِ سینه می گرفت. قبول نکردم. راست اش تحمل اش را نداشتم. 



بعد، موقعیتِ دیگری پیشنهاد کردند : پاریس، خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدلِ لباس. قرار بود دو دخترِ دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها در نه سالگی در تصادفی کشته می شود. گفتم حرف اش را هم نزنید. 



بعد، قرار شد کلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایینِ شهرِ ناپل زندگی کنیم. توی دخمه ای عینِ قبر. امّا کسی تصادف نکند. کسی سرطان نگیرد. قبول کردم. 


حالا کلودیا، همین که کنارم ایستاده است، مدام می گوید که خانه، نورِ کافی ندارد، بچه ها کفش و لباس ندارند، یخچال، خالی است. امّا من اهمیتی نمی دهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف.


کلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمی دانند...


برگرفته از کتاب "پرسه در حوالی زندگی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۰
غریب آشنا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۰۲
غریب آشنا
دوباره دلتنگتم 
دلتنگ دلتنگ 
اصلا این روزها عجیب دلم برات تنگ میشه 
این روزا بیشتر از قبل برام شیرین و عزیزتر شدی 
و بیشتر از قبل لحظه به لحظه با منی 
اصلا انگار این دلتنگیه شده یه بیماری که هر روز داره پیشروی میکنه و بیشتر میشه
چقدر دلم میخواد ساعت ها و ساعت ها 
روزها و روزها 
ماه ها و ماه ها 
سال ها و سال ها
بشینم رو به روت
و برام از اون روز اول قشنگ عزیز بگی 
هزار بار هم که بشنوم بازم دوست دارم از زبونت بشنوم با همون عشق و حال و هوای اول 
چقد همه چیز قشنگ بو و هست 
با تو همه چی خوبه و قشنگ 
اما . . . 
چ کنم من که ندارمت 
تو رو که از همه چی از همه کس برام عزیز تری 
تو که بیش از اندازه دوستت دارم و  غیر قابل توصیفه حس قشنگم به تو 
آخه خدا جانم تو بگو 
این چه داستانیه آخه؟
هان؟
یه حرفی یه نشونی یه چیزی خب
آخه نوکرت بشم این چه برنامه ایه چیدی فدای لطف و بزرگیت 
تو که وعده دادی کسی رو برای هر کدوم از ماها آفریدی که در کنارش آرامش داشته باشیم 
تو که واس من آفریدیش 
تو که نشونم دادیش 
تو که وعدت حقه 
آخه نوکرتم من 
چرا اینجوری آخه 
شکرت 
شکر 
(این دیدار هم با همه غصه داشتنش شیرین بود برام به شیرینی کیک تولدت عزیز دل انگیز من انشالله عمر با عزت داشته باشی جان جانانم،به همه آرزوهای دور و نزدیکت برسی، اهداف بزرگت دست یافتنی تر از همیشه باشه برات مهربون من )
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۹
غریب آشنا
ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت...

ای زلف طلایی، تو کجایی، تو کجایی
کز کار فرو بسته دل عقده گشایی

جز گونه ات، ای مه، گل بی خار که دیده
جز چشمِ تو مردم کشی بیمار که دیده

ایکاش شبی تنگ در آغوش تو باشم
می از کف تو گیرم و مدهوش تو باشم

خوش بخت تر از من بُوَد آن پیرهن تو
شب تا به سحر نرم خورد بر بدن تو
...
ای ماهِ من، آه از تو، به عاشق نظری کن
ای آهِ من، آه از تو به قلبش اثری کن

ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
غریب آشنا