دوباره دلتنگتم دلتنگ دلتنگ
اصلا این روزها عجیب دلم برات تنگ میشه
این روزا بیشتر از قبل برام شیرین و عزیزتر شدی
و بیشتر از قبل لحظه به لحظه با منی
اصلا انگار این دلتنگیه شده یه بیماری که هر روز داره پیشروی میکنه و بیشتر میشه
چقدر دلم میخواد ساعت ها و ساعت ها
روزها و روزها
ماه ها و ماه ها
سال ها و سال ها
بشینم رو به روت
و برام از اون روز اول قشنگ عزیز بگی
هزار بار هم که بشنوم بازم دوست دارم از زبونت بشنوم با همون عشق و حال و هوای اول
چقد همه چیز قشنگ بو و هست
با تو همه چی خوبه و قشنگ
اما . . .
چ کنم من که ندارمت
تو رو که از همه چی از همه کس برام عزیز تری
تو که بیش از اندازه دوستت دارم و غیر قابل توصیفه حس قشنگم به تو
آخه خدا جانم تو بگو
این چه داستانیه آخه؟
هان؟
یه حرفی یه نشونی یه چیزی خب
آخه نوکرت بشم این چه برنامه ایه چیدی فدای لطف و بزرگیت
تو که وعده دادی کسی رو برای هر کدوم از ماها آفریدی که در کنارش آرامش داشته باشیم
تو که واس من آفریدیش
تو که نشونم دادیش
تو که وعدت حقه
آخه نوکرتم من
چرا اینجوری آخه
شکرت
شکر
(این دیدار هم با همه غصه داشتنش شیرین بود برام به شیرینی کیک تولدت عزیز دل انگیز من انشالله عمر با عزت داشته باشی جان جانانم،به همه آرزوهای دور و نزدیکت برسی، اهداف بزرگت دست یافتنی تر از همیشه باشه برات مهربون من )