غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

یه اولین دیگه

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۴۴ ب.ظ


خیلــــــی خیــــــلی خیــلـــــــــــی پرم از حس قشنگ و خـــوب و فــوق العـــاده

 

یه اولین دیگه رو امروز باهم داشتیم

یه اولین که فکرشم نمی کردم به این زودی و به این راحتی اتفاق بیوفته

تو فکرشو می کردی اصلا؟

می بینی گاهی چیزایی که به نظرمون خیلی دور از دسترس و سخت ِ برآورده شدنش به راحتی یه تلفن زدن، به آرومی یه نم بارون اتفاق میوفته و تو رو مات و مبهوت می کنه و غرق شادی و شعف

مثل یه خواب و رویا

و من امروز این حس های قشنگ رو تجربه کردم

امروز ساعت 3:15 زیر نم بارون درو باز کردم و واای خدا چشم به عشقم افتاد و اومد داخل

امروز اولین بار بود که اینجا کنارم بودی

جایی که قراره نصف عمرمو اونجا بگذرونم

تو اینجا پشت میز من

ببخشید که برات چیزی جز شکلات ندادم تا نوش جون کنی

قول میدم جبران کنم به زودی

یه مقداری هم با هم حرف زدیم از اینور و اونور

بعدم ساعت 4 خداحافظی که بریم

دلم هنوز پیشت جا مونده بود

گفتم نمیای اینوری

راستشم بخوای فک نمی کردم قبول کنی

و اگه بدونی چقدر من ذوق کردم که گفتی میای

کلا امروز از ساعت 2:15 که فهمیدم داری میای ذوق زده بودم تا همین الان انقد نیشم تا بناگوش وا بود که عضلات صورتم درد گرفتن

انقد بودنت انرژی مثبت بهم داده و پرم کرده از حس خوب که تمام تنش ها و تمام دلمشغولی ها و ناراحتی هاتم ناپدید شد، نیست و نابود

الان انقدر آرومم

انقدر خوبم

انقدر راحتم که نمی تونی باور کنی

آرووم ِ آروم

الان که دارم فکرشو می کنم می بینم اومدنت ضروری ترین چیزی بوده که باید اتفاق میفتاده برای به آرامش رسیدن و راحت شدن حداقل خودم

دو ساعتی با هم بودیم

وقتی نشستم تو ماشین و دستتو گرفتم، دستمو گرفتی

گرمای دستت، سفت و محکم گرفتن دستام

نیروی عظیم و بی نظیری رد و بدل می شد

همه بدی ها و خستگی ها و آشفتگی ها رفتن و دور شدن و جاشونو دادن به عشق، حس های خوب و آرامش

یاد روز اولم کردیم با این جمله که دقت کردی منو تو چقدر بهم میایم  نه؟

این جمله هر بار دیگه هم که گفته شه برام پر ِ از حس خوب، خاطرات ناب

بماند که چیا گفتیم و چیکارا کردیم

انقد ذوق زده بودم

انقد خوشحال بودم که وقتی پیاده شدم از ماشین یادم رفت وسیلمو بگیرم بعد چند دقیقه یادم اومد که زنگ زدمو طفلی عشقمو کشوندم باز تا اونجا و انداختمش تو زحمت

خلاصه عشقم

اومدنت واجب بود و حیاتی

الانم خیلی خوبم

آرومم

ببخش که این مدت نامهربون بودم اگه

می دونی که نبودنت اذیتم می کنه

واسه همین اینجور میشه

خلاصه عزیز دلم فدای تو و مهربونیات شم

ممنونم ازت بخاطر اومدنت

به خاطر این سورپرایز عالیت

عاشقتم

مرسی

می بوسمت

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۱
غریب آشنا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی