گاهی باید گذشت
تا نیم ساعت پیش خوشحال بودم
بس که فکرای پرامید داشتم
اما حالا ، حالم عوض شده
هم خواهرم رفت
و هم دلیل مهم ترش خوندن نظر تو بود
چرا باید اینجور شه نمیدونم
خدایا
من کجا
اینجا کجا
میدونم شرایطت سخته
خیلیم سخت
می دونم فشار زیادی روت هستش
می دونم همش شب و روزت شده فکرو خیال
نمیتونم نداشته باشمت
نمیتونم بهت فکر نکنم
نمیتونم نبودنتو بپذیرم و کنار بیام
اما...
(اه این اشکای لعنتی
هی تلاش میکنم نیان پایین اما نمیشه
اولیش که میاد و میرسه رو لبام
بقیشونم بدو بدو خودشونو پرت میکنن پایین)
اما...
اما یه عاشق نمیتونه غم عشقشو ببینه
غم اون از ناراحتی خودش دردناک تره
و درد و غم تو بیشتر از حال خودم درد داره واسه خودم و قلبمو درد میاره
باید تلاش کنم حالت خوب شه
حتی اگه این تلاش منجر به ناراحتی و درد و غصه همیشگی ِ تا ابد همراهم باشه
ولی من آرامش تو رو می خوام
و هیچ چیز بیشتر از این برام مهم نبوده و نیست
خدایا آرامش و خوشبختی و شادی میخوام برای عشق همیشگیم
عشق اول و مطمعنن آخرم
یادت نره همیشه دوست داشتم و دارم
و تا ابد می دارم
تو برام بهترینی