بی عشق سر مکن
دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۱۰ ب.ظ
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمی شود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه به دستور می شود
گه جور میشود آن خود بی مقدمه
گه با دوصد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی احابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمامی آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هر چه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی، چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
۹۴/۰۳/۱۸