سلام
غیبتم طولانی شده بود
اینکه چرا نیومدم و ننوشتم شاید بخاطر این بوده که حال دلم خوب نبوده و اگه میومدم همش غم میشد و غصه
اما ...
عوضش الان خوبم و خوشحال
از داشتنت
از دوست داشتنت
از بودنت
دیروز روز خوبی بود بخاطر حضور تو
اینکه یکی محو تماشای تو بشه و وایسته از دور و نگات کنه
اینکه فقط نگات کنه و با نگاه کردنت خوشحال باشه و تو از خوشحالیش خوشحال شی
اینکه از لذت بردنش لذت ببری
اینکه از عشقش از نگاه عاشقش گرم شی و عاشق
تو برای من نهایت همه چی هستی
عزیزی و دوست داشتنی
تکرار نشدنی و ماندگار
وقتی حرف میزنی از اینده از برنامه های کاریت تو چشمات برق شادی رو به راحتی میتونم ببینم
و سرشار از شادی میشم وقتی چشمات میخندن
وقتی دستات تو دستامه و برام از آینده و برنامه هات حرف میزنی
دیروز یه بار دیگه دلم گرفت از نداشتنت
اون وقتی ک گفتی چشاتو ببند و بعد
دیدن چیزی که تقریبا یک سالی از اون روز گذشت و با دیدنش تمام اون روز زنده شد برام
حتی نسیم خنک اون روز
گرما و عطر چای کنار تو
حتی اشک تو چشات
و گرمای عشقت
همه با دیدن اون تصویر برام زنده شد
انقد همه چی قشنگ و دلنشین بود که انگار تو همون لحظه داره اتفاق میوفته
وقتی گفتی تو یعنی من دنیای جدید توام که کشفش کردی
که منم اون ادمی که تو سعی میکنی سمتی ببری کاراتو که من حضور داشته باشم
و هزار تا دلیل کوچیک و بزرگ قشنگ دیگه
ایناست که باعث میشه نداشتنت بزرگترین حسرت تمام زندگیم باشه
البته
من میدونم که هستی و هستم
تا همیشه
تحت هر شرایطی
دوست دارم
مرسی بخاطر همه خوبیهات