قبل ترها که شعر دوست سهراب رو میخوندم وقتی میرسیدم به اینجا که می گفت:
"برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم"
نمیفهمیدمش
که یعنی چی
اصلا مگه هست یکی انقد تنها
حتی برای خوردن یک سیب!
اما الان خوب میفهمم
که گاهی بین همه آدم های این کره خاکی هم که باشی
تا اونی که باید باشه؛ نباشه
برای خوردن یک سیب که چه عرض شود
برای قدم زدن زیر مهتاب
برای خوردن حتی یه لیوان آب خوش هم، تنهایی
و این تنهایی انقدر بزرگه که تمام خوشی ها و حال و احوالتو میگیره ازت
که حالا تو هر چقدم که قوی باشی
هر چقدم که محکم باشی
از یه جایی به بعد داغونت میکنه وغلبه میکنه بهت
من برای خیلی چیزها تنها موندم