اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و می میرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ
دوست نداشتن توست
درست آن زمان که باید دوست بداری
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و می میرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ
دوست نداشتن توست
درست آن زمان که باید دوست بداری
گاهی دلم یک مکان معنوی میخواهد تا نفسم را تذهیب نمایم.
بشووویم غباری از تردیدها و دو راهایی که وجدانم را درگیر کرده و آزاد نمایم وجدانم را.
گاهی دلم احساس در خلاء بودن آن مکان مقدس می خواهد و آرامش مستتر اما مستمر.
گاهی دلم حال روحانی آن مکان معنوی را میخواهد تا بزدایم غرور بی دلیلم را...
گاهی دلم خدا می خواهد...
شب قدر است و محتاج نگاهت
مانند همیشه خیر بخواه
برایم او را بخواه
میگذره با همه قشنگی و زشتی هاش...
شباشم میگذره...
باهمه ی تنهاییاش...
با همه ی دلتنگیاش...
یه روزی صدای قهقه خندمون تا اسمون میرسید...
یه روزم صدای گریمونو با ریتم دوش اب حموم تنظیم میکردیم تا کسی صداشو نشنوه...
یه روز خوشحالشون کردیم...
یه روز ناراحتمون کردن....
یه روز حسرت داشتیم یه روز ارزو به دلمون گذاشتن.....
میدونم مثه منم یه شبایی داشتید که از دسه خدا هم کاری بر نمیومد...
شبایی که بغضتون از اسمونم میزد بالا...
گذشت دیگه نگذشت؟؟؟؟
گذشت اما چجوری...
هعی...
یه روزی دوست داشتیم اما دوسمون نداشتن...
یه روزی دوسمون داشتن اما دلی نبود که دوسشون داشته باشیم...
یه روزایی جوون شدیم اما تا شبش پیر شدیم...
از دسه غصه هامون...
یه روزایی یواشکی عاشق شدیم ...
یواشکی دیدیمش...
یواشکی دلمون براش ضعف رفت...
امون از گریه های یواشکی بیادش اونم از سر دلتنگی..
یه شبایی پر حرف بودیم سکوت کردیم...
یه روزایی وابسته شدیم بدون اینکه بخوایم...
یه روزایی هم جدا شدیم بازم بدون اینکه بخوایم...
یه شبایی اصن نگذشت اما ما ازش گذشتیم..
چجوریش مهم نیس..
یه شبایی هم بد گذشت...
سخت گذشت ...
با درد گذشت...
یه شبایی داد زدیم اما جز دلمون هیچ کس صدامونو نشنید...
یه شبایی همه چی بود الا اونی که باید میبود...
یه شبایی هوا عجیب دونفره بود اما همون شبا ما بودیمو تنهاییمون..
یه شبایی روی ماهو ستارها رو هم کم کردیم با دردامون...
صبح شد ماهو ستاره رفتن اما ما هنوز بیدار بودیم...
یه روزایی دلمونو دادیم یه شبی شکسته شو پسمون دادن...
یه روزایی خاطره ساختیم یه شبایی رویا....
یه شبایی بیاد خاطره هامون خوابمون برد تا به امید رویاهامون بیدار شیم...
یه شبایی خاطرها بود اما نه امیدی بود نه رویایی...
یه شبایی به یادش بالشت مونو بغل کردیم باهاش حرف زدیم..باهاش رویا ساختیم..مثه دیوونه ها..
یه شبایی هم همون بالشت بود که اشکامونو دید و پاک کرد و دم نزد...
یه روزایی خندیدیم اما بغضمون گرفت ...
یه شبایی بغض کردیم اما خندیدیم...
یه شبایی رو با یه اهنگهای خاص سر کردیم...
هی گذاشتیمشون رو تکرار تا صبح فقط اونو گوش میکردیم..
یه روزایی دلمونو خوش کردیم به معجزه...
شاید کسی دوباره بیادو همه چی بشه مثه روز اول اما نشد که نشد...
یه روزایی حسودیمون شد به یه کسایی...
بغض کردیم...
یه شبایی نداشته هامون بیشتر از داشته هامون بود...
یه روزایی یه چیزایی دیدیم که از توو داغونمون کرد..
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض...
یه شبایی نفس کم اوردیم...اما دووم اوردیم...
یه روزایی فقط زنده بودیم ...زندگی نکردیم...
یه شبایی زنده هم نبودیم فقط بودیم...همین..
یه روزایی با یه کسی کل دنیا رو حریف بودیم
یه روزایی هم با کل دنیا یه نفر رو هم حریف نبودیم..
خیلی ها خواستن ما رو بسازن اما خرابمون کردن...
یه روزی ...
یه شبی..
دلمونو بد شکستن...
از همه ی این روزا و شبا هم بگذرم اما..
از دلم نمیگذرم ...
ﻫــﻮﺱ ﮐــﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...
میخواهم
ﮐـــﻪ ﺗـــﻮ ﺑـﺎﺷـــﯽ
ﻣـــﻦ ﺑـــﺎﺷـﻢ
ﻭ ﻫﯿﭽـﮑـﺲ ﻧﺒـﺎﺷـــﺪ !...
ﺁﻧﮕـــﺎﻩ
ﺩﺍﻏﺘـــﺮﯾـﻦ ﺁﻏــــﻮﺵ ﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗــﻨـﺖ
ﻭ ﺷﯿـﺮﯾـــﻦ ﺗـﺮﯾــﻦ ﺑــﻮﺳـــﻪ ﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﺒـــﺎﻧــــﺖ
ﺑﯿـــﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸـــﻢ
ﺑــﻪ ﺗـﻠـــﺎﻓـﯽ ﺗﻤـــﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫــﺎﯾـــﯽ ﮐـــﻪ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻤﺖ ؛
ﻭ ﻧﯿﺴـﺘـــﯽ
میخواهمت
تو را که ناب ترین حس عالمی
عاشقانه
صادقانه
خالصانه میخواهمت
تو را
تویی که به من حس بودن
حس زندگی میدهی
میخواهمت
و چه بی تابانه در انتظار دیدارت
ثانیه ها را خط میزنم
چگونه دلم را راضی کنم
به ندیدنت
به نداشتن همیشگیت
به نبودنت
عادت کند و دم نزند
تو تنها چیزی هستی
که در تمام این دنیا میخواهم
خداوندا
نظری
لطفی
گفته بودم سرشتمان هر چه که باشد باشد
روح من و تو یکیست
دلخوش بودم به یکی بودن روحمان
به یکی بودن احساساتمان
به یکی بودن حتی ستاره هایمان
به یکی بودن انرژی ها و همه علایقمان
اما چند وقتیست
دریافته ام
نه تنها روحمان بلکه سرشتمان نیز یکیست
سرشت من و تو یکیست
همانند روحمان
خدا از یک روح در ما دمیده است
و از یک نقطه گل مان را سرشته است
این همه اشتراکات را مگر نمیبینی؟
و خدا همیشه مهربان است
و دست خدا بالاتر از همه دست هاست
عاشقی...
باید قسمت آدم بشه
وقتی شد یهو به خودت میای میبینی یکی هست که با همه فرق میکنه
صدای پاشو میشناسی
وقتی میبینیش اونقد قلبت تند تند میزنه که فکر میکنی الان صداشو همه میشنون
وقتی هست خوبی،وقتی نیست...
مهم نیست باهات قهر باشه یا آشتی
مهم اینه که باشه،پیشت باشه، فقط باشه
وقتی هم نیست جاشو هیشکی نمیتونه پر کنه
و این یعنی پاک ترین و ناب ترین حس دنیا
اصلا یعنی
خود خود زندگی
فقط کاش هر کی عاشقه پیش عشقش باشه
کنار کنارش
اونقدی که فاصله بینشون قد یه نفس باشه
اینجوری قشنگیا تموم نشدنی و صد برابر میشه
میخوام برات از یه پسوند صحبت کنم
از یه پسوند ِ یه حرفی که توش یه دنیا حرفه
یه حرف کوچولو که قد ِ یه دنیا بزرگه
از "میم"
آره همین "م"
میدونی این "میم" اگه بشه "م" مالکیت چیا با خودش همراه میاره
می دونی وقتی با عشق همراه میشه
و میشه عشقم
وقتی با نفس همراه میشه
و میشه نفسم
وقتی با زندگی همراهش کنی
میشه زندگیم
وقتی کنار عمر میشینه
میشه عمرم
وقتی همراه ِ خانوم بشه
میشه خانومم
و کلی چیز قشنگ دیگه
و کلی حس قشنگ که فقط و فقط همین "م" فسقلی باعثش میشه
یعنی که تو مهمی واسه یکی
قد ِ نفس
اندازه زندگی
قد ِ عمر
و این همه قشنگی و دل خوش وقتیه که تو مخاطبش باشی
مخاطب عشقت
مخاطب کسی که اونم نفس توئه
اونم عمرته
اونم زندگیته
تو دلت قند آب میشه وقتی بهت میگه نفسم، عشقم، عمرم، خانو....
چون باور داری که حرفش حرفه و احساسش پاک و خاص و ناب
چند وقته که "م" کوچولو داره کم کم آماده رفتن میشه انگاری