غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۸۱ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است

کمتر از یه ساعته که از پیشت اومدم و دلتنگم

و هنوز غرق در لحظه های خوب و شیرین با تو بودنم

زیبایی های بودن در کنار تو انقدر زیاد و رنگی هست که

هیچ زیبایی به قشنگی و دلپذیری اون نمیرسه

هر چقدرم که تلاش کنم و از لحظه لحظه بودن با تو نهایت استفاده رو ببرم

باز هم دلم بیشتر از الان تنگ و چشمام بیشتر از الان خیس میشد

تو برای من انقدر عزیز و یکتایی که نمیتونم

که نمیشه

که اصلا امکان نداره 

چیزی یا کسی همردیف تو باشه

ناراحت نباش

من ناراحت نیستم 

خدا خودش میدونه هر کاری دوس داره میتونه کنه

بگذریم

بابت امروز خوب ممنونم

امروز هم شد جز روزهای خوب و خاطره انگیز زندگیم

حرف زدیم،گفتیم،شنیدیم،خندیدیم،اشک ریختیم

از علاقه و دوست داشتن گفتیم

از بودن ها و نبودن ها

از خواست خدا

از آینده

گفتیم و گفتیم و شنیدیم

چی میشه؟ فردا چه اتفاقی میوفته؟ نه من میدونم نه تو

تنها کسی که میدونه خداست

واس همین میگم فقط خوب بدون

هرچی که هست خیر بخواه

یادت نره هر موفقیتی که کسب کردی

اصلا یادت نره که منم بودم که برات از صمیم قلب دعا کردم

میدونی چیه من دنبال یه چیز خاص بودم برات چون برام خاصی

اینا که دیدی خاص بودن اما خاص در نیاوردن

به بزرگی خودت ببخش

دوس داشتم خیلی بهتر از این میبود ولی خب نتونستن دیگه

خب  و اما نکته خاطره شو این هفته:گم شدن سیمکارت من و پیداشدنش از یه جای عجیب تحت یه شرایط عجیب بود

که خب اینم باعث شد امروزمون یه خاطره فراموش نشدنی داشته باشه

دلم .....

بیخیال

روز خوبی بود

مرسی به خاطر همه چی

دوست دارم


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۴
غریب آشنا

من با یه سری ضرب المثل ها مشکل دارم

مثلا "از دل برود هر آنکه از دیده برفت"

این درسته؟؟ موافقی باهاش؟؟

پس دوری و دوستی چیه این وسط؟

یا اصلا اینا هیچی

اینکه "یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور"

تو بهم بگو اومدن یوسف وقتی زمان مناسبش نیست

وقتی کار از کار گذشته

وقتی تو بزرگترین و مهمترین چیز زندگیت 

یعنی زمان 

رو از دست دادی

دیگه اومدن یوسف اون موقع چه فایده ای داره آخه؟؟

هووم

شاید بالاخره بیاد 

ولی اون موقع شاید حتی یعقوب نبی با اون همه صبرش کم بیاره و نباشه 

اومدن یوسف به موقعش لذت بخشه

حتی 1 ساعتم که دیر بیاد دیر شده و کار از کار گذشته و تو شاید یه عمر 

یه عمر ها

یه عمر حسرت به دل همون یوسفی باشی که دیر اومده 

همش میگن صبر کن

صبر کن 

باش

بیخیال

این نیز میگذرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵
غریب آشنا

عشق همونی که 

بدونی تو رو واسه خودت میخواد

نتونه یه ساعت از بی خبر باشه

بدونی تو بدترین شرایط هم باهاته 

و تنهات نمیزاره

عشق همونه که میگه:

یا راهی پیدا میکنیم

یا راهی می سازیم

امروزو دوست داشتم. خیلی زیاد حالم با بودنت خوب بود و هست

امروز شروع یه روز عالی و یه هفته خوبه با تو 

ممنونم ازت بخاطر مهر،عشق،و این همه انرژی خوبی که بهم میدی

م.ل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۸
غریب آشنا

لحظه هایی هستند که هستیم

چه تنها، چه در جمع

اما با خودمان نیستیم

انگار روحمان می رود، همان جا که می خواهد

بی صدا، بی هیاهو

همان لحظه هایی که

راننده آژانس می گوید:رسیدین!

فروشنده می گوید: باقی پول را نمی خواهی؟

راننده تاکسی می گوید: صدای بوق را نمی شنوی؟!

و مادر صدا می کند: حواست کجاست؟!

ساعت هایی که

شنیدیم و نفهمیدیم

خواندیم و نفهمیدیم

دیدیم و نفهمیدیم

و تلویزیون خودش خاموش شد

آهنگ بار دهم تکرار شد

هوا روشن شد

تاریک شد

چای سرد شد

غذا یخ کرد

در یخچال باز ماند

و در خانه را قفل نکردیم

و نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه

و کی گریه هایمان بند آمد

و کی عوض شدیم

کی دیگر نترسیدیم

از ته دل نخندیدیم

و دل نبستیم

و چطور یکباره اینقدر بزرگ شدیم

و موهای سرمان سفید شد

و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟؟!!

یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که با خودمان نیستیم...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۹
غریب آشنا

دو تا دیوونه

یکی من

یکی هم تو

خدا وکیلی دیوونه تر از من و تو هم هست؟




دلم میگیره هم نفس تو نباشم

دلم میگیره

فکرشم ناراحتم میکنه خیلی

ولی خب میگذره دیگه

سخت هست ولی میگذره

من خوبم 

نگران نباش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۰
غریب آشنا
چی میخواستی بگی بهم امروز؟؟؟
منظورم از اینکه نظرم نظر توئه در مورد تصمیمات گرفته شده نیست 
منظورم تصمیماتی خواهد بود که میخوایم بگیریم 
دوتایی
من و تو
حرفامو میگم بهت ولی نه اینجا 
کی بشه وقتش و کجا نمیدونم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۷
غریب آشنا
هیچوقت نشده بود تو زندگیم شنیدن یه آهنگ دلمو غمگین کنه و اشکمو در بیاره
یا اینکه یاداوری یه جاهایی غمگینم کنه چون شاید دیگه نتونم تجربش کنم
اما این آهنگی که گفتی شدیدا قلبمو درد آورد فکرم که به آینده میره غصم میگیره اشک تو چشام جمع میشه اگه بزارم یکی از قطره هاش بیاد پایین دیگه بقیشونم میان بعد یه درد ناجور گلومو میگیره که اذیتم میکنه و اگه بتونم نفسمو بدم پایین یعنی تونستم کنترل کنم گریمو و اگه نشه خب نشده دیگه
خب حالا راجع به حرفات 
با یه سری از حرفات موافقم
میدونی چیه
گاهی میگم نکنه حالا که اینجوری داره پیش میره منم باید رفتارمو تغییر بدم نسبت به قبل
نکنه منم باید یه تغییری کنم
تو نوع برخورد
حرف زدن
محبت کردن
هشق ورزیدن
نکنه به قول آقای 138 باید رسمی برخورد کنم😉
بعد میگم وقتی تو میتونی به یکی نیرو بدی
انرژی بدی
خوبی کنی
مهر بدی 
چرا دریغ کنی
چیزی که هم حال تو رو خوب میکنه و هم حال چند نفر دیگرو
واس ایناست که نمیتونم تصمیم بگیرم
گیجم و موندم بین اینچیز میزا
چندبار یه سری حرفا رو خواستم بگم اما نگفتم
چون فکر کردم نباید گفت
نمیدونم
واقعا نمیدونم
درست چیه 
اشتباه کدومه
در این که دوست دارم شک نداشته باش
و اینکه خوبم
هر چی تو بگی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۲
غریب آشنا

اول از همه بگم ببین فکرم یکم آشفته است واس همین احتمالا سر و تهی نداشته باشه نوشته الانم

خب بگو ببینم حالت چطوره؟

هم جسمی هم روحی

میدونی چیه این روزا کارم شده فکر و خیال

گاهی وقتا میرسه روزی که به خودت میگی تو که لالایی بلد بودی چرا حالا خوابت نمیبره؟ میدونی چرا؟ چون اگه بخوابی بهترینو از دست میدی

بهترین میاد و میره درست همون موقع که تو خوابی 

واس همینه که نمیخوای بخوابی،که نکنه بخوابی و اون لحظه همون لحظه جادویی بیاد و بره

اینجوریاست که غصه میخوری و غصه میخوری و غصه

یه وقتایی هم میشه که تو با تماااام وجودت 

با تمام وجودت به خدا ایمان داری

به اینکه بهترین ها رو برات میخواد

به اینکه اگه یه چیو بگیره یه چی بهترشو بهت میده

اینکه همه بنده هاشو دوست داره

و برای همه بهترین ها رو میخواد

با اینکه همه اینا رو میدونی و ایمان داری بهشون 

ولی 

یه وقتایی یه جاهایی میرسه که میگی 

خدایا من قبول دارم که تو بهترینو میخوای و بهترینها رو برام پیش میاری

ولی خداجونم 

قربونت برم 

دستت درد نکنه ولی من به همین بهترین همینی که الان هست راضیم 

حتی اگه هزار برابر بهتر پیش بیاد 

من این بهترینو میخوام

نمیدونم شاید بهترینی که من میخوام برای خودم

یه بهترین بهترین از نظر خدا برای کسی دیگه است

اینجوریاست

زندگی قشنگی زیاد داره ولی زشتی و غصه هم داره

میدونی به اندازه همه آدم های روی کره خاکی 

قصه و داستان زندگی هست

هیشکی داستان زندگیش شبیه اون یکی نیست

هیشکی نمیتونه بگه داستان زندگی من بدترین داستانه

هیشکیم نمیتونه بگه من اگه جای اون بودم اینکارو میکردم و ایراد بگیری به نوع تصمیم گیری اون آدم

چون تو نبودی تو اون شرایط 

و هیچ حقی درمورد اظهار نظر راجع به زندگی کسی نداری 

فکرم مشغول خیلی چیزاست

خیلی

دلم میخواد یه در بزارم تو مغزم به فکرا بگم یکی یکی در بزنید و وارد شید و تا اون یکی نرفته بیرون فکر دیگه ای حق نداره وارد شه

سعی میکنم خوب باشم

سخته خیلی خیلی سخت

خب چه میشه کرد

با خدا که نمیشه جنگید

من همیشه ازش خواستم نگاه نکنه که من چی میخوام هرچی خودش بخواد

بازم همینو میگم 

نمیتونم چیز دیگه ای بخوام 

چون من یه دختر مهربونم اونم خیلیییی مهربون و خوش قلب 

مگه نه؟؟؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷
غریب آشنا

میگی چرا نمینویسی دیگه

از چی بیام و بنویسم؟

هنوزم میگم هر چی که پیش بیاد خواست خداست

حکمتی هست توش 

بدون شک

و اصلا در حد و اندازه ای نیستم که گله کنم

من تو اینکه بهترین اتفاقات از طرف خدا میوفته شک ندارم

دوسش دارم

شاید دوسم نداشته باشه

ولی من که دوسش دارم

ناراحت من نباشی

من سعی میکنم خوب باشم

زمان میبره

بهم وقت بده 

وقت بده که شاید بیام و بنویسم

نه از حرفای دلم

نه از احساساتم

فقط بنویسم که یعنی وجود دارم

همین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۰
غریب آشنا

سلام

همین الان از ورزش برگشتم 

راستش میخوام یه چیزاییو بهت بگم

میدونی هر روز تو  مسیری که میرم جاهای خوب و قشنگ و خاصی که میبینم میدونی با خودم چی میگم

نگاه میکنم به اونجا مثلا کافی شاپ،مثلا یه رستوران خوشگل،یا ... 

زل میزنم بهش و میگم بالاخره که من با عشقم میام اینجا

بالاخره که من دست تو دست عشقم میام 

بدون استرس و نگرانی

چی فکر کردین

منتظر باشین تا با افتخار دست عشقمو بگیرم و با عشق وارد شیم

بله عزیزم

تمام مدت ورزش هم فقط و فقط فکر توئه که باهامه

از وقتی که گفتی چرا انقدر تو این مساله آرومی و این آرامشت برام قابل درک نیست 

دیگه مثل قبل نیستم

من تا الان خودمو مشغول میکردم تا فکرم سمتی بره که خوبه و امید بخش

یه جورایی شاید از واقعیت فرار میکردم

اما با حرف امروزت هر کار کردم تا الان که نتونستم دوباره سرمو گرم کنم و از واقعیت فرار کنم

خیلی درد داره

خیلی سخته 

یعنی فکر کردن یه ثانیه هم به اتفاقی که شاید تو رو از من بگیره ویران کنندست

و من از ظهره هی به خودم میگم 

امید داشته باش

صبور باش

ایمان داشته باش

مهربون باش

گذشت داشته باش

خودخواه نباش

همیشه بقیه برام مهمتر بودن

منظورم عزیزایی که کنارمن

همیشه خواست اونا مقدم بوده بر خواست خودم

تا کی باید اینجور باشه نمیدونم

خدایا چی میتونم بگم 

جز اینکه شکرت

و لطفا هوای همه رو داشته باش مثل همیشه

قول داده بودم به خودم که ناراحت نباشم و ناراحتت نکنم

ببخش اگه ناراحتت کردم

تو همیشه برای من بهترینی و تنها عشق همه ی سال های زندگیم

دوست دارم عشقم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۸
غریب آشنا