غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۸۱ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است


ازم خواستی که حرف های شهربانو رو  اینجا بنویسم

چشـــم

 

خب

حرفشو اینجور شروع کرد

-چقدر قبولش داری؟ گفتم: خیلی

-گفت:به نظر خودت چند درصد احتمال داره  اوکی شه؟

- نگاش کردم و گفتم اومدم شما بهم بگی دیگه

بعد یهو یه لبخند زد و گفت اینا میگن 50 ، 50

گفت 50% ممکنه بشه و 50% هم ممکنه نشه

می گفت من از خودم نمی گم چون نمیخوام دروغ بگم یا امیدوارت کنم یا نا امید

خیلی موقع ها هست که دقیق میگن خیلی وقتام مثل الان 50 ، 50 می گن، که آیا بشه آیا نشه

بعدشم گفت تا خدا چیزی رو نخواد هیچ اتفاقی نمیوفته

راجع بهت گفت:پسر خوبیه

گفتم بله میدونم

گفت:اخلاقش خوبه، با محبته ، مهربونه

بعدش گفت فقط گاهی تو خونه زود عصبانی می شه گفت کار تو خونه یعنی کمک کردن تو خونه اگه به میلش باشه انجام میده خیلیم خوب

امـــا اگه به میلش نباشه یه لیوان آب هم باید بدی دستش

بعدش گفت ولی تو از پسش بر میای با تو اینجور نیست که به زور و بی میل کاری کنه

گفت یکم حرف اطرافیان روش تأثیر میزاره

خیلی به حرف این و اون اهمیت میده

گفت دنبال پول درآوردنه اونم نه کم بلکه زیاد، دنبال ِ ثروت زیاده( عزیز دلم عشق ما بالاترین ثروته، مگه نه؟!!:) )

بهم گفت که بهت بگم اینا خوبه ولی یکم قانع باش

بعدم که اسمتو پرسید گفت تو از آبی

من هم جزالنساء

گفتش طاالع تو، یعنی ستارت کنار ستاره یه جوزایی( یعنی من:) ) خیلی خیلی خوبه

گفتش ازدواج آب و جوزا یعنی مثل من و تو خیلی خیلی خوبه و دوتا دوست و همراهن از هر نظر پشت همن

دیگه گفتش کنار یه بادی زندگیت 50 ، 50 ولی کنار یه آبی اصلا خوب نیست واست دو تا آبی کنار هم جور در نمیان

گفتش:خدا وقتی خطبه عقد بین دختر و پسر خونده میشه ستاره دوتاشونو میاره و منار هم میزاره حالا اگه اون دوتا ستاره تو آسمون کنار هم باشن و با هم دوست باشن این دوتا هم زندگیشون دوستانه و قشنگ میشه

راجع به کمردردتم گفت

یه چیز دیگه

همش میگفت خداکنه اون جوری بشه که ما میخوایم

بهم گفت فقط از خدا بخواه

اونه که همه چیو میتونه اونجوری کنه که دلت میخواد فقط اونه که می تونه همه کاری کنه

خداکنه که بشه

گفت منم برات دعا می کنم که بشه

بعدش گفت ولی دل نبند که اذیت نشی

یکی نبود بگه کجای کاری دل نمونده که ببندم یا نبندم، تازشم دل که سهله من عقلمم دادم رفت

گلی هم راجع به نماز خوندن و گناه نکردن گفت

بهم گفت بهت بگم لباس سفید و آبی بپوشی

راجع به کت آبیت هم گفت

گفتش میدونم پیدا کردن یکی که همه جوره بهت بخوره سخته ولی دل نبند

پرسیدم ما به هم میخوریم؟

کفت آره خیلی

گفت شما بهترین تو طالع همید

از خدا بخواید

فقط از خدا

بهم گفت زندگی و ازدواج خیلی مهمه و باید حواستو خیلی جمع کنی لباس نیست که بگی نمیخوام و عوضش کنی

کفت خدا تو خیلی از سوره هاش راجع بع مهر و عشق و علاقه بنده هاش صحبت کرده

ولی از اونور سوره طلاقم آورده

باید خودت درست انتخاب کنی

تو زندگی قناعت کنی

غرور نداشته باشی

صداقت داشته باشی تا همیشه باهم دوست و رفیق بمونید

خلاصه که همینا

آخر آخرش آقـــــا ما شدیدا ارادت داریم خدمت شما

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۰
غریب آشنا

سلاااام

من هنوزم از اتفاق امروز لبریز هیجان و عشقم.شادم و خوب

عالی

امروز اولین بار بود که اومدم اونجا.کنارت.جایی که دوست داشتم باشم و همه روزو باشم اونجا

الهی دورت بگردم با اون فنجون کوچولو نازت 

عزیز دلم

صبحانه هم که لطف کردی و از همون همیشگی خودتون.مرسیییی

ووووووااااااای که چقدر دلم رفت برات

وقتی حرف میزدی

وقتی می خندیدی

وقتی نگام میکردی

دوست داشتم بپرم و بغلت کنم و ببوسمت

عشق ناز و دوست داشتنی و شیرینم

امروز از شیرین ترین و دلچسب ترین روزهام بوده 

بخاطر بودن دوست داشتنی و انرژی بخشت ممنون


راستی دقت کردی یه نقطه مشترکی بود بین روزی که تو اومدی پیشم و روزی که من اومدم اونجا

اینکه تو هر دو روز یه نم بارون قشنگ میزد

و به فال نیک میگیریم

بهترینم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۴۸
غریب آشنا

سلام.....

چه شروعی قشنگیه سلام..... به خصوص اون وقتی که یه مدت طولانی از کسی که دوستش داری دوری و وقتی بهش میرسی هیچی برای گفتن پیدا نمیکنی جز همین یک کلمه!!! سلام.........................

و بعدش سال جدیدو بهت تبریک بگه، زیارت قبول. بعد محکم دستتو بگیره تو دستش و تمام دلتنگیات با گرمای دستش، با احساس خوبی که بهت منتقل می کنه از بین میره

دوشنبه برای اولین بار تو سال جدید دیدمت.وای که چقدر دلم تنگ بود برای دیدنت.برای بودن کنارت. و چقدر از بودنت لذت بردم.

همون یه ساعت برای از بین رفتن احساسات بد و فکرای بیخود کافی بود. درسته که من همه ی ِ تو رو می خوام همه ی ِ تو برای ِ همه عمرم

اما بازم صبر می کنم و غنیمت می دونم همین لحظه های قشنگی که باهات دارمو

آرومم، هر روز و هر لحظه تو رو میخوام ازش. خودش گفته بخواید صدام کنید تا جوابتون بدم

من آرومم

چون ایمان دارم به لطف خدا

به مهربونی بی حد و اندازش

به بزرگی و همراهی همیشگیش

شکی ندارم که بهترین ها رو واسمون می خواد

خداجونم فقط و فقط از تو می خوام

فقط از تو

فقط تویی که می تونی

مرسی بخاطر همه چی

 

بهترین ها رو تو این سال برای همه بخواه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۱۲
غریب آشنا

سال نو شد و من خوشحال از اینکه امسال اولین سالی بود که تو رو میشناسم

اولین سالی که عشق تو زندگیم اومده

اولین سالی که پر بوده از خاطرات شیرین حضور تو

اگرچه کنارت نبودم

اگرچه نزدیکت نبودم و خیلی خیلی خیلی دور بودم

اما تو تمام لحظات

تو تک تک ثانیه هایی که دور بودم ازت

تو هر دور طواف خونه خدا

تو هر قدمی که بر می داشتم

یادت، عشقت، امید به داشتنت

همیشه باهام بود

امیدوارم

امسال شروع سال های زیبا باشه

برای تو

برای من

برای من و تو با هم

به امید خدا

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۵۸
غریب آشنا

چرا به وبلاگ سر نمیزنی؟

مگه خود تو نبودی که گفتی وبلاگ بزنیم که عشقمون ثبت شه

برامون شیرین شه

خاطراتمون زنده بمونه

خود تو نبودی که میگفتی هر اتفاقی که بیوفته تو بنویس من میام و میخونم حتما

میدونی چندروزه که کمی

کم هستی

گله ندارم

اما اینجا انتظار داشتم حداقل امشبو باشی

بیای

چرا نیستی

دلم امشب بیشتر از هر کسی تو رو میخواست

بیشتر از هر وقتی تو رو میخواست

خیلی هم نه ها

فقط یه خداحافظی ساده با صدای تو

و یه آرزوی سلامتی برام 

همین

حتما سرت شلوغه دیگه

یا که خوشت نمیاد دیگه 

یا که دوست نداری

چه میدونم

باش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۴۵
غریب آشنا

مدت ها منتظر همچین شبی بودم

مدت ها آرزوی همچین سفریو داشتم

خیلی زیاد خوشحال بودم که اوکی شده و بالاخره انتظارم سر میرسه و میرم سفری که جز آرزوهای همه زندگیم بوده

اما

اما حالا امشب که آخرین شبیه ک اینجام و تا تحقق رویام کمتر از 24 ساعت باقی مونده خوشحال نیستم

نه که نیستم هستم 

اما دوست داشتم یه همچین شبی صدای تورو میشنیدم

تو رو کنارم میداشتم

شاد بودم از عشقت و دوسداشتنت

اما با همه این حرفا 

من تو رو دوست دارم

خیلیم دوست دارم

نمیدونم شاید حکمتیه

انگار همه چی یه جوری پشت هم ردیف شده که من از تو ...

ولش کن

فراموشم نکن

دوست دارم

و بهترین ها رو برات آرزو دارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۹
غریب آشنا


بدون که ذره ای ناراحت نیستم ازت

ذره ای در درست بودن این کار شکی ندارم

ذره ای دلگیر نیستم از تو

ذره ای از عشقم بهت کم نشده

هیچی ِ هیچی

ناراحت هستم اما نه از تو، نه از تصمیمت،

ولش کن

می دونی که آرزوی همیشگیم

دعای همیشگیم

شادی، خوشحالی، موفقیت، خوشبختی و پیشرفت تو بوده و هست

هنوزم هست

تا آخر عمرمم خواهد بود

حضورم باید کمرنگ تر باشه

دیگه تو این وبلاگ چیزی تمی نویسم

چون چیز شادی نخواهد بود

چون نمی خوام صدای دلمو بشنوی

می نویسم برای خودم

البته یه وقتایی یه وقتای خاصی میام و می نویسم حتما

دوست داشتم

دوست دارم

و دوستت دارم تا آخر ِ دنیا

شاد باشی عزیز دلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۳۲
غریب آشنا


هر روز که می گذره داره سخت تر میشه

خیلیم سخت

هر روز که می گذره قلبم بیشتر و بیشتر پر می شه از تو

هر روز بیشتر و بیشتر عشقت نفوذ می کنه تو تک تک سلول های وجودم

هر روز بیشتر و بیشتر می شه علاقم، عشقم

هر روز سخت تر و سخت تر میشه

سخت میشه نداشته باشمت

سخت میشه تصور آینده بدون تو

سخت میشه لحظه هام بدون تو

سخت می شه سهم من از تو فقط خاطره باشه

گله ای ندارم

اینجوری بوده دیگه

قسمت منم اینجور بوده

راضی نیستم

اما حرفی هم ندارم

اشتباهی بودم

خیلیم اشتباه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۲۱
غریب آشنا


امشب با تمام  وجودم، میزان ِ عشق و علاقتو درک کردم

نمیگم باور نداشتم، نمی گم نمی دونستم، نمی گم شک داشتم

خدا می دونه که اصلا و ابدا ذره ای به علاقتف به عشقت هیچ شکی نداشتم، ذره ای تردید نداشتم تو عشقت

اما امشب یه باره یه احساس عجیب و یه عشق عمیق نشست تو قلبم

مثل این می مونه که تو از هزار نفر راجع به لذت شیرین مادر شدن  و شیرینی عشق مادر به فرزند شنیدی و می دونی وجود داره اما درکش نکردی

دقیقا مثل همین میمونه

و من انگار یه باره همه چی کنار رفت از جلو چشام و با تمام وجودف با تمام وجود میزان عشقتو و شاید غمتو درک کردم و فهمیدم

ممنونم و مطمعن باش قدر می دونم

اگر خواستن ها جوری بود که کنارت بودم

در غیر این صورت هم تمام قلبمف تمام ذهنم پر ِ از عشق تو

همیشه و همه وقت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۰۷
غریب آشنا


دو رو برم پُر ِ از کاغذ و کتاب

پُر ِ از کاغذایی که توش یه جوری ، یه اثری از تو هست

همه اینا منو برد با خودش به 3، 4 ماه پیش

بُرد به اون یه ماه رویایی که دیگه هیچوقت بر نمی گرده

آخ که اگه بدونی چقدر دلم می خوادت

اونقدر دلتنگتم که دوست دارم از خاطره هام بکشمت بیرون و محکم بغلت کنم و خودمو تو بغلت گُم کنم

طفلی دلم

می دونی یاد چی افتادم؟

یاد اولین باری که بعد کلاسا رفتیم بیرون و همین که سوار ماشین شدم

با اون چشای براقت زل زده بودی بهمو گفتی

قبول داری خیلی به هم میایم

دلم تنگه اون روزاست

تنگ برای داشتن تو

یه چیزی تو گلومه که داره خفم می کنه

یه بغض گنده

چشامم دلشون برای دیدن روی ماهت تنگ شدن و

می بارن

فردا چهارمین ماه گرد آشناییمونه

چهارمین ماه ِ عاشقیمون مبارک

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۰۷
غریب آشنا