غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۰۸ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

   ما خیلی وقتها از پیشامدهای ناگوار از پروردگارمان شکایت می کنیم در حالی که فقط اومی داندکه این موقعیت ها برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است و منتهی به خیر می شوند .

 

   باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر نا خوشایند معجزه می آفرینند.

 

   مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد وهر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند .

 

   پروردگار هستی با اینکه می تواند در هر جای از دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند .

 

 و تو باید صبور باشی و این مراحل را طی کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۲۵
غریب آشنا

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

 

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

 

وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته

وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

 

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

 

 

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

 

 

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

 

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی   بهت بده

 

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه

 

وقتی دلت تنگ می شه ،  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۲۰
غریب آشنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۴
غریب آشنا


ته اتوبوس

آن صندلی آخر

کنار ِ شیشه

بهترین جای دنیاست!

برای آنکه مچاله شوی در خودت!

سرت را بچسبانی به شیشه

و زل بزنی به یک جای دور!

و فکر کنی به چیزهایی که دوست داری..

و فکر کنی به خاطراتی که آزارت می دهد..

نه از آن جهت که آن خاطرات را دوست نداری

که از شدت علاقه ات به روزهای زیبای گذشته ات

و تکرار نشدن بهترین های گذشته ات

و گاهی چشم هایت خیس شود

از حضور ِ پر رنگ یک خیال!

و یادت برود مقصدت کجاست!

و دلت بخواهد که دنیا به اندازه ی ِ

همین گوشه اتوبوس کوچک شود..

و دنج و تنها..

و آه بکشی از یاداوری ِ عاشقانه هایت

شیشه بخار بگیرد

و تو با انگشت بنویسی "آینده"

و دلت بگیرد از تصورش...

آینده ی ِ بدون تحقق یک رویا ی شیرین ِ همیشه همراهت

چشم هایت را ببندی

و تا آخرین ایستگاه در خودت گریه کنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۲
غریب آشنا


یه منبع آرامــش مـی خـوام

یه شـونه...

یه کــوه دلـخـوشـی...

یه تـــو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۰۱
غریب آشنا

دلم غم داره 

غم بزرگیه نداشتن تو.

انقدر تو نا امیدی و دو دلی این روزا رو و البته شب ها رو میگذرونم که غم دلم بیشتر و بیشتر میشه

انقدر فکر نبودنت،نداشتنت سخت و درد آوره 

که حتی وقتی دارم باهات حرف میزنم و عشق میکنم از شنیدن صدات بازم غم تو دلمه

غم آینده ای که مبهمه

آینده ای که نبودن تو توش برام یعنی تموم شدن دنیا

غم تکرار نشدن عشق

غم نیومدن روزای خوش گذشته

اونوقته که دلم به حال دلم می سوزه و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۳
غریب آشنا

همه چیز می تواند از یک اتفاق ساده آغاز شود...

از یک پیام ساده"سلام.اداره هستید؟"

از یک پیام ساده تر دیگر

از یک نگاه و یک سلام!


همه چیز می تواند یک ساده پیچیده شود 

یک بی قراریه مدام!

ساده اگر آغاز شد 

ساده باش

ساده بمان

ساده ها همیشه ماندنی ترند

عاشق ترند

ساده ها عاشق که می شوند

دیگر حتی

نمیپرسند از رهگذری ساعت را !

تلفن را بر می دارند،شماره تو را میگیرند 

و به بهانه ی ساعت

تو را از دور 

می بوسند 

و بلند میگویند

دوستت دارم!


همه چیز گاهی ساده باشد بهتر است

یک رانی هلو و کیک

یک مسافرت دو نفره

یک مهمانی دونفره 

سادگی

از همه چیز زیباتر است

ماندنی تر است


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۳۴
غریب آشنا

گریان شده دلم

همچون دخترک لجباز،پا به زمین میکوبد...

تو را می خواهد...


فقط تو را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۹
غریب آشنا

خوب نیستم

ناراحتم

غمگینم

بغض دارم

دلگیرم ازش

دلگیرم ازت خدا

ببخش ولی چرا...

درد دارم 

چرا اینجا اینجوری

چی میخوای برام؟

دلم انقدر از عشق کسی پر شده که چشام هیچ کس دیگه رو نمیبینه

میترسم از آینده

چرا آخه

تو بهم بگو چیکار کنم 

حالم خوب نیست 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۸
غریب آشنا


نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های ِ روی ِ سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

 

یک روزی که خوشحال تر بودم

می آیم و می نویسم که

" این نیز بگذرد "

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

 

یک روزی که خوشحال تر بودم

یک نقاشی از پاییز می گذارم

که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست

زندگی پاییز هم می شود

رنگارنگ، از همه رنگ

 

یک روزی که خوشحال تر بودم

نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا

که خستگی و ناتوانی

لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۳۵
غریب آشنا