دیر رسیدم
دیر رسیدم
دیدم بی انصافیه اگه امروز قشنگو عالی رو حتی یه دقیقه هم دیرتر بنویسم
مثل همه دیدارهامون عالی و دلنشین و زیبا
ممنونم ازت بخاطر بودنت
تو چرا انقد خوبی آخه
چرا من کنارت انقد حالم خوبه
چرا انقد خوبی که وقتی پیشتم هیچ نگرانی ندارم و همه چیز برام قشنگ و آرومه
چرا انقدر دوس داشتنی هستی آخه
چرا انقد برای من عزیزی که حتی نفس هامم کنار تو راحت تر میان بیرون
تنها دلیل آرامش و تنفس
میبوسمت
اونم بوس از نوع ویبروسی😊
گاهی وقتا یه اتفاقایی میوفته که مسئولیت و تعهد ما رو نسبت به آدمای زندگیمون بیشتر میکنه
ماها بواسطه کاری انجام دادیم در قبال اون آدما متعهدیم و مسئول کارمون
چون ماییم که مسبب اون اتفاقیم
نمیتونیم بگیم نمیخواستم، نباید میشد،نفهمیدم چطور شد هر چی که بوده اتفاق افتاده و ما فاعل اون عملیم پس مسئولیم و تعهدمون بیشتر میشه
تو نسبت به علاقه ای که در من بوجود آوردی مسئولی اما تعهدت به من نسبت به خیلی از تعهدای دیگت کم اهمیت تره
تو برای من کم نذاشتی میدونم و هیچ گله ای ازت ندارم هیچی
اما....
من کجای زندگیم؟
کجای زندگی تو؟
نگی تو همه زندگیمی ها
من هر روز دارم با یادت روزا رو میگذرونم
فقط با یادت
درکم میکنم
گله نمیگم ندارم اتفاقا خیلیم گله دارم ولی نه از تو
نمییدونم چندبار بدون من رفتی دریا
چندبار بدون من لب ساحل قدم زدی
چندبار بدون من یهویی تصمیم گرفتی سوار ماشین شیو بری تا هر جا که رسیدی
چند بار بدون من فلافل خوردی
چند بار بدون من از صبح روز بعد رد شدی
هر چند باری که بوده
با هر کسی که بودی
مهم نیست
فقط امیدوارم تمام دفعاتش برات قشنگ و شاد بوده باشه پر از خنده
و اما عشق...
تمام ثانیه هات پر از عشق
میدونی دنیا در حال تغییره
آدما هم تغییر میکنن
اما عشق من به تو تغییر نمکنه
مسیر زندگی آدما عوض میشه از یه جایی به بعد
ولی مسیر زندگی منو تو حداقل نصفش یکیه
نصف دیگش هم من با یاد همون نصفه با تو بودن میگذرونم
دلگیرم از نبودنت کنارم
دلگیرم از نداشتنت
اما دلم شاده از عشقت
روزهات قشنگ
پر شادی
پر عشق
یلدا
بلندترین شب سال
فخر میفروشد به بلندایش
این بلند بودن مرا خوش نیس
امشب یک دقیقه بیش از هر شب دلتنگ میشوم
دلتنگ مهربانی و بودنت
یلدایت زیبا
دوست دارم
الان که داشتم پیامتو میخوندم
با هر خطش لبم به خنده بازتر و بازتر میشد
دیگه خط آخر انقد لبخندم بزرگ شده بود که همه عضلات صورتم کش اومده بودن
آخییییی میدونم ک همیشه ب فکرمی و دوسم دارم منم دوست دارم ناراحتم نیستم نگرانم نیستم تو برس به کارا و زندگی هیچ فکر اینجا نباش خیالت تخت تخت
آره والا میترسم آخر خلبانان بفهمن بیچاره شیم
راستی بابت اینکه سر اون قضیه روی منم حساب کردی خیلی خوشحال شدم و موافقم
بوووس
بهترین اتفاق امروزم شنیدن صدات بود
از کجا بگویم ؟!
به طرز عجیب و احمقانه اى دلم برایت تنگ است …
دلخوشیها کم نیست …
آدمهاى دور و برم هم کم نیستند … مى آیند لبخندى روى لبم مى نشانند و میروند … ولى دلتنگى عجیبى همیشه و همه جا همراه من است …
نمیدانم این روزهایت چطور میگذرد … نمیدانم تو هم دلتنگى یا نه ؟ …
همین حس و حال را داری یانه !...
ولی میدانم که میخوانى …
و میدانم که نمیدانى چقـدر این دلتنگى برایم زجرآور است …
آنها که کمتر مرا میشناسند هنوز هم میگویند …
خوش به حالت چه روحیه اى دارى … کاش ماهم بلد بودیم مثل تو ساده بگیریم و ساده بخندیم …
اما آنها که بیشتر میشناسند … میگویند.
نفسهایت غبار دارد …
چشمانت تار است … وبی حوصله ای... تو بگو از کجا بگویم ؟! ..
از آغوشهایى که اندازه ام نمیشوند ؟
لبخندهایى که شادم نمیکنند ؟! …
از کجا بگویم تا بدانی آنقدر هم که تو فکر میکنی این ساعت ها و این روزها ساده برایم نمیگذرد ...
نمیدانم از کجا...!