غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

گاهی انقدر دلتنگت میشوم که حتی دیدنت هم برایم کافی نیست

میخواهمت برای همیشه

همیشه ای که تمام نشود هیچگاه

و آنقدر خوشحال و خوشبخت باشیم

کی کسی در باورش نگنجد

که عشق هم وجود دارد

و ما واقعا شادو خوشبختیم

آنگاه ما به باور آنها خواهیم خندید

زیرا میدانیم 

که عاشقانه یکدیگر را 

دوست داریم 

و خوشبختیم


آری میخواهمت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۰۱:۰۰
غریب آشنا

اینــکه عـــشقم چـــرا خودش نمیاد اینجــا بنویسه

والا منم نمی دونم

ولی تصمیم گرفتم من یه سری از اونا رو بنویسم

الـــبته با حفظ و رعایت تمامی حقوق

خب عشقم؟


این چند وقت حس های خوبو برای اولین بار با تو داشتم

برای اولین بار فهمیدم که دوس دارم هرچی دارم بدم

تا یه شب رویایی واست بسازم

دلم به دل تو خوشه

نگاهـــم به خنده تو

دوستت دارم

می خـــواهمت

بمـــان تا دنـــیا را به پایت بریزم

دنیـــــا کم است

قلـــبم را به پایت می ریزم

با نم نم اشک چشـــمان مشـــتاقم

کم کم

کم کمک

عشقم را به تو نخواهم داد

بلکه تمــــامی آن را

یک جـــــا

به پای چشـــمه  پر مهــــرت سرازیر خواهم داشت

عـــاشق عـــاشق شدنت بودم

آری

می بالم به خودم که همچون تویی، مرا عشق خود می داند

ای هستیه من

می ستایمت

تا بیـــکران عـــاشقی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۱
غریب آشنا


امــــروز الکی الکی، شوخی شوخی داشتیمت دختر گلم

خوشگلم، نازم

مامان به قربونش

چـــقد حتـــی فـــکر داشتنت

فـــکر بودنت

کنـــار من

کنــــار عشق من، که میشه بابای مهربون شما

لذت بخش و دل نشین بود برامون

الـــهی فدات بشه مـــادر

نوشتم برات تا بدونی

حتی

حتـــــی

فـــــکــــر داشتنت

فــــکر عشقی که بهمون میدی

فـــکر عشقی که باعث بوجود اومدن تو شده

برای من

برای عشقم

بی نهایت عـــزیز بوده و هست

دوست داریم

 

به امـــید 3تا شدنمون


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۳۰
غریب آشنا


این روزهـــا حـــس می کنم چـــیزی درونم شکل می گیرد

چـــیزی به رنگ مـِـــــــــهـــــر

چـــیزی به عــــطر دلــنشین یک آغــــوش

چــــیزی شـــبیه نور

در بین این تاریکی ِ مطلق

چـــیزی به گـــرمای یک ظهـــــر تابســــتان

چیـــزی درونم شــــکل می گــــیرد

و چه احــــساس قشـــنگی

    شـــــکل گــــیری عــــشق را می گویم

کــــه چــــنان مـــرا محـــــو خــــیال می گــــرداند

کـــه عـــبور زمان را نمی فهمم

و چـــنان افـــکار مـــرا تســـخـــیر خود ساخته است

که جـــز او به چـــــیزی نمی اندیشم

آری;

گـــمان می کنم خوب احــــساس کـــرده ام

عــــشق است

که در درونم شـــکل می گـــیرد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۱
غریب آشنا


ای کاش در کنارم بودی

در کنارم بودی تا سرم  را به سینه ات می فشردم

و از شنیدن صدای تپش قلبت

که زیباترین صدا برای من است

و از استشمام عــــطـــر دلـــپذیرت

کـــه آرامـــش بـــخـــش ترین عـــطــــــرهاست

آرام شوم

آغوشت را ،که امن ترین جای دنیا برای من است، از من دریغ مــــکن کـــه من بی آغـــوش تو

خـــــواهـــــم مــــــرد

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۲
غریب آشنا

دستـــانم را بـــــگیر

انگــــشــتانم را نوازش کن

دســـتانت را در دســتانم جـــای بده

کمی که حـــواســم پرت می شـــود

کمـــــی مــحــــکم تر بگـــــیر

کــمـــی بفـــشـــار، تا بدانم

اینــــجــــا

کـــــنــــــار من

کـــــسی هست

کـــسی هست که حــواسش به حـــواس پرتی هایم هست

بدانم کســـــی هـــســت کــه بودنم بـــرایش مهـــم است

چـــقدر دســــتانت را دوست می دارم

و آن شست زیبایت:)

می دانی که چه می گویم

شـــاید کسی نفهمد امــــا

تو خــوب می دانی

و بــــرایم مهــــم تویی

 

دســـتانت پُر مــــِهــــــر تمــــام زندگی ِ من

 

9 دی 93

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۷
غریب آشنا


دلــم یک رفیق شش دانگ می خواهد

از همــــان ها که همـــیشه آرامت می کنند

همـــان ها که دستت کــه در دســتانشـــان  قرار می گـــیرد، غـــم دنـــیا فراموشت می شود

همــان ها که وقتی دلت گرفـــته است ، نمی پرسند، حــــرف نمی زنند، مؤاخـــذه نمی کنند

فقــط آغـــوششان را باز می کنـــند تا تو در آن آرام گــــیری و تمام بغض فرو خورده ات را بشکنی

و تــــــا آرام می شوی گریه کنـــی

آنگاه که آرام شدی، صورتت را بالا می گـــیرند ، صورتت را نوازش می کنند و لبـــخند می زنند

همـــان ها که  لبخـــندشـــان دنیایت را شاد می کنند

همـــان ها کــه زندگیت را رنگین می کنند

همـــان ها که همـــواره ، همیـــشه، بی هیچ مــنتی

همــــراه همـــیـــشگی ِ شـــادی ها غـــم هایت هســتند

و من یکی از بهــــترین ِ این رفـــیـــق هـــا را دارم

و به خـــود می بالـــم از داشـــتنش

و آرامم به خاطـــــر حضـــورش

 

6 دی 93

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۸
غریب آشنا


چــــــرا؟؟

        چرا صدایم را نمی شنوی؟

صدایت می کنم

               امـــــــــــــــا

     امـــا پاســـخـــی نمی یابم

مگـــر نگفـــته ای، یادم کنـــید تا یادتـــان کنـــم

          مگر نگـــــفته ای بخــــواه تا کـــه دهـــم تو را هــــر آنچه از من خواهی

حـــال که می خوانمت

     حـــــــــــال کـــه می خــواهــــم

می خواهــــم

می شـــنوی؟

من می خواهــــم

       هم او را که شـــاید ســـال ها منتظرش بودم

هم او را که آرامش را در کنـــــار او یافتم

هم او را کـــه شادی را در هیچ چیـــز بیـــشـــتر از خـــنده های او نیــافتم

هم او که صـــدای تپش قلـــبش زیـــبـــاترین صـــدا و گوش نواز ترین طنین است

هم او که جــای خــــالی بین انگشتانم ، فقط و فقط با دستان پر مهـــر او پر می شود

هم او که آغوشـــش امن ترین مکان دنیا برای من است

 

پس چـرا نمی شنوی؟

        پس چـــرا می شنوی و پاســـخ نمی دهی؟

پس چـــرا؟

مگــــر نه اینکه من هم بنده توام

اگرچه خوب نباشم

بنده ات که هـــستم

مگـــر جز تو امــــیدی هست؟؟؟

پس چـــرا دریغ می داری از من

دیــدار لحـــظه به لحــــظه اش

لذت بردن از خنده هایش

دستـــان نوازشـــگرش

چـــشمان نافذش

آغوش پر مهـــرش

بوسه عــــاشقانه اش

و

زندگـــی همیشگی با او را

 

 

19 آذر 93

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۷
غریب آشنا

من این یک ماهو با هیچی تو دنیا عوض نمی کنم با هیچی ِ هیچی

این یه ماه بهترین لحظات و بهترین اتفاق زندگی بوده برام

چه باشی کنارم ، چه نباشی، این یه ماه بهترین و عزیزترین بخش زندگیم بوده و میمونه تا ابد

میدونم اگه باشی، زندگیم پر میشه از این ماه های قشنگ و بی نظیر و به یاد موندنی

و اگه ...

نباشی

نبودنت حسرت تمام زندگیم خواهد بود

حسرت تک تک ثانیه های بدون حضور تو

16 آذر 93

به مناسبت اولین ماه

با هم بودن

به امید اولین سال

دومین، سومین

و.... سال

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۷
غریب آشنا


اگرچه هنوز خیلی از حرف ها و نوشته های قبل با هم بودنمون مونده که باید بنویسم، که باید می نوشتم تا برسم به امروز، دوس دارم که زودتر بنویسمشون

امــــــا

امـــا بنا به دلایلی بهتر دیدم الان واسه بهتر شدن حال دلم، یا شاید حال دل تو، حال الانمو بنویسم، حرف الانم

 میدونی وقنی میگی دوست دارم و میگم چه فایده واسه چیه؟

دقیقا واسه همین حالا، همین لحظه که هیچ چیزو هیشکی نمیتونه حال خرابمو، اعصاب داغونمو خوب و آروم کنه جز تو امـــــا نیستی

اما نیســـتم

نیـــستـــیــم کنار هم

دردم اینه

اینه که من دوست دارم، تو دوسم داری

امــــا شرایـــط یه جوریه، یه جوره خیـــلـــی ناجور

دلم گرفته، خـــیــــــــلیــــــم گرفته

هی میگم به خودم ، دخـــتــر، بچــه نشو

گریه نکن

اشکاتو پاک کن

ولی کاش بچه بودم

اصلا مگه میشه، آدمی پیدا میشه که عشقش

وقتی میگم عشق یعنی عشقا

نه از اینا که در حد حرفه و بازی

نه

عشــــق، عشــــق واقعی

پیشش نباشه و از آیندش مطمعن نباشه

اما خوب باشه؟؟

مگه میشه دور باشی ازش اما شاد باشی؟

مگه میشه دنیا اونجور که تو میخوای نباشه و عصبی نشی؟

مگـــه میشـــه؟؟

مگـــه میشه...

بدم میاد از همه اینا

اینایی که می پلکن این دو رو بر

از همشون

که نمی زارن، که نزاشتن شادی ِ شب گذشتمون

شادی ِ صبحمون،

اونم صبح 14 دی ماهیمون،

دقیقا دومین ماه آشناییمون

دقیقا همچین روزی

اینجوری شه

اصلا دم خـــــدا گــــرم

یوقــــتایی چــــنـــان بهت حال میده که تو نمی دونی خوابی یا بیدار

یوقــــتـــــایی هم، چنـــــان ضـــد حال می زنه قربونش بشم که بد تر از اون

و از اون بدتر، بدتر از تو اون لحظه برات پیش نمی تونســـته بیاد

خــــدا جون ، این همـــه راه اومدی

میشـــه

میشـــــه

فقـــط یه بار

فقط ِ فقط یه بار دیگه با مــــا باش

هووووم؟؟؟؟

میشه؟؟؟

لطـــفا

 

14 دی 93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۴۶
غریب آشنا