چند روز گذشته مخصوصا شنبه
سلام
چند روزی بود که دلم گرفته بود.از اینکه دلم میخوادت همیشه اما یوقتایی نیستی
به خودمم هی میگما بابا این همه بوده، هست، اونم به هر حال یه سری کارا و برنامه ها داره که خب نمیشه که همیشه باشه، ولی تو کَتم نمیره.دلم بهونه گیر شده،حساس شده،لوس شده بدون تو طاقت نمیاره،بدون تو رو دوست نداره،هر دقیقه 10 بار میرم سمت گوشیم ک ببینم اومدی ،هستی یا نه و وقتی نیستی آخ که همه غم عالم میاد سراغم.نمیتونمم بگم و هی هر دقیقه غم دوریت بیشترو بیشتر و بیشتر میشه و میشینه تو دلم. سر همین جریانات هی به خودم میگفتم محکم باش،محکم. دلت تنگ شه اما نگو،نزار که نبودش انقد داغون کنه حال دلتو ولی نمیشه ،آخه مگه میشه ها؟مگه میشه تو دلت یکیو بخواد دلت تنگش بشه ثانیه به ثانیه اما بروز ندی،فقط خودمو گول میزدم. خیلی دل نازک شدم این چند روز اشکم با یه تلنگر کوچیک سرازیر میشه.
ببخش که اذیتت میکنم و اذیتت کردم.دست خودم نیست.
فقط و فقط بخاطر علاقه بیش از اندازم به توئه.
ببخش
و
دوست دارم
البته ولنتاینم بود و فکر اینکه بودن کنار عشق چقد خوبه و من محرومم از امروز و این حسش بیشتر حالمو بد کرده بود