غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۶ مطلب با موضوع «نوشته های عشقم» ثبت شده است

ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت...

ای زلف طلایی، تو کجایی، تو کجایی
کز کار فرو بسته دل عقده گشایی

جز گونه ات، ای مه، گل بی خار که دیده
جز چشمِ تو مردم کشی بیمار که دیده

ایکاش شبی تنگ در آغوش تو باشم
می از کف تو گیرم و مدهوش تو باشم

خوش بخت تر از من بُوَد آن پیرهن تو
شب تا به سحر نرم خورد بر بدن تو
...
ای ماهِ من، آه از تو، به عاشق نظری کن
ای آهِ من، آه از تو به قلبش اثری کن

ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
غریب آشنا

گاهی وقتا یکی میاد تو زندگیت که هیچ رقمه نمیشه بیخیالش شد 
نمیشه فراموشش کرد
نمیشه ندید گرفتش
اصلا میشه خود خود خودت
میشه همهه لذت و زندگیت
اونموقعس که حس میکنی عاشق دنیا شدی و هرچیزی که قبلا واست عادی بوده میشه واست جذاب و عالی ؛ انگار رنگارنگ میشه همه چیز

و تویی آن سوار بر اسب سفید عشق برای من
ای شهسوار من
میخواهمت

به وسعتتت بیکرانه شوق چشمانم
و در واپسین روزهای زندگیم نیز تورا از یاد نخواهم برد
تو
آنی
که
اگر بمانی
غم را
میرااانی

بانوی رویاهای من
دوستت دارم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۳
غریب آشنا


دوستت دارم ای مهربان ترینم
دوستت دارم
تا ابد
تا همیشه بودن
تا نگاه عاشق تو
تا دستان گرم ِ تو
که هیچ یک را انتهایی نیس
و
من
بی تابم
برای یک لحظه دیدار آنها...
دوستت دارم
ای بزرگترین و زیباترین راز من :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۲
غریب آشنا


تازه داره میاد

حقیقی شدن حس قشنگی که منتظرش بودم

همونی که مدت ها در حسرتش بودم

به فکرش

اما فقط یه حس بود واسم

امشب

برای اولین بار

حس کردم که دارم به اون حس واقعیت می بخشم

و حس کردم که

ممکنه بشه

آره

واقعا ممکنه

تا من

پر بشم از توووووو

آره همینه

هوووورررررااااا

زندکی همین لحظات ناب و بیاد ماندنیشه

زندگی همین امید هاست

و من

بی صبرانه

در انتظار قدووم مبارک تو

به کلبه درویشیه دلم خواهم ماند

عشق ِ من

خدا کند بشوی همه دنیای ِ من

خدا کند بشود آنچه میپندارم

فقط همین یک بار

همین یک لحظه

خدا کند که بشود....

بشنو ای آسمان

بشنو و مرا با خود بر بلندای ِ عشق اسکان دِه

و مرا با دو بال زیبای هستی بخشت

به بوستان کویش ببر

نه یک لحظه

که تا ابـــــــد

بی صدا فریادم را بشنو

با او همسفرم کن

با او که مرحم تمام دردهایم است

با او که

در کنارش میشویم مــــا

یادم بنداز

مخمل عشق را از تن خود در نیارم

می خئاهم تا انتها

در این راه در کنارش بمانم

و ....

من و

تو

این حس خوش

همین الان یهویی 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۹
غریب آشنا


گاهی وقتا

بعضی روزا

آدم پر میشه از بی حسی

از اون روزا که هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه جاشو واست پر کنه

از اون روزا که زمین و زمان رو بهم می دوزی

بلکه آروم شی

اما

مگه میشه

عشق

سه حرف بیشتر نیست

اما به اندازه یکصدو سی وهشت خان رستم پستی و بلندی داره

هرچقدر که روزا میرن و میان

ته دلت گرمتر میشه به اینکه کنارته

میخوادت

بارها بهت ثابت کرده

تو تا تهش باهاش بودی و هستی

اما

یه روزی میاد که می مونی تو کار سرنوشت

که الان دیگه چرا

که آخه با مرام

دیگه تا کی می خوای ضد حال بزنی

چرا نمیزاری آدم بره دنبال حسش

دنبال عشقش

چرا هی سنگ میندازی

چرا آدمو تنها میزاری

تو پر پیچ و خم ترین و در عین حال زیباترین مسیر زندگیش

نمی دونم

نمی دونم چیه تدبیر اون بالایی

نمیدونم تا کی باید بشینمو خودمو با چیزای الکی سرگرم کنم

تا بلکه

یکم

فقط و فقط یکم

داغ نبودنش

توی دلم خنک شه

تا دیروز دلم خوش بود

اما از دیروز بازم فهمیدم که باید صبر کنم

صبر کنم واسه روحیه دادن به...

آه ه ه ه ه ه ...
به جایی میرسی که قشنگ حس می کنی

هرچی سنگه مال پای لنگه

یعنی دقیقا بهش می رسی

درست زمانیکه فکر می کنی داره همه چی به خوبی پیش میره

باز یه اتفاق تازه

یه پیشامد و ...

بگذریم

به قول عشقم

به جای غصه خوردن باید اونقد خوش بود و شادی کرد

که روزگار و سرنوشت از رو بره

اونقدر محبت کرد و دید که خود ِ این بره

تبدیل بشه به بزرگترین و زیباترین صبر ایوبی تو

و تو

اون روزی که نتیجه کارها، صبرها و سختی هاتو می بینی

کنار همسرت

تو ویلای بابلسر

دخترت رو پات نشسته

و همگی خیره به افق

مشغول خوردن خوشمزه ترین چایی زندگی

و در حال مرور کردن خاطرات گذشته ای

به امید اون روز رویایی

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۴
غریب آشنا

اینــکه عـــشقم چـــرا خودش نمیاد اینجــا بنویسه

والا منم نمی دونم

ولی تصمیم گرفتم من یه سری از اونا رو بنویسم

الـــبته با حفظ و رعایت تمامی حقوق

خب عشقم؟


این چند وقت حس های خوبو برای اولین بار با تو داشتم

برای اولین بار فهمیدم که دوس دارم هرچی دارم بدم

تا یه شب رویایی واست بسازم

دلم به دل تو خوشه

نگاهـــم به خنده تو

دوستت دارم

می خـــواهمت

بمـــان تا دنـــیا را به پایت بریزم

دنیـــــا کم است

قلـــبم را به پایت می ریزم

با نم نم اشک چشـــمان مشـــتاقم

کم کم

کم کمک

عشقم را به تو نخواهم داد

بلکه تمــــامی آن را

یک جـــــا

به پای چشـــمه  پر مهــــرت سرازیر خواهم داشت

عـــاشق عـــاشق شدنت بودم

آری

می بالم به خودم که همچون تویی، مرا عشق خود می داند

ای هستیه من

می ستایمت

تا بیـــکران عـــاشقی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۱
غریب آشنا