غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

غریب اشنا

دلنوشته های منو عشقم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

یکشنبه

دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۷ ب.ظ

دیروز روز تقریبا خوبی بود 

دیدن تو بهترین قسمتش بود

ساعت 10 گفتن که باید ساعت 2 بریم یه جایی دوره، دیدنت تو اون لحظه همه غصه ها و همه افکار و همه تصمیماتمو داد به دست فراموشی 

دیدنت مثل یه مسکن قوی،خیلی هم قوی بود برام تو اون حال وهوای چند روزم. 

هعی با آقا صحبت میکنم شوخی میکنم یهو بر میگرده شوخی منو با یه شوخی ناجالب جواب میده.پسر بد.منم که حساس هیچی خیلی به دلم موند یه چند دقیقه ای حرف نزدم تا یوقت ناراحتی بیشتر نشه که البته زودی پشیمون شدم

آخه یکی نیست بهم بگه آخه دختر خوب تو که دلت بدون عشقت طاقت نمیاره چطور همچین تصمیمایی میگیری آخه.دیووووونه

برگشتنم که تا یه جاهایی زحمت کشید و رسوند تو راهم از هنرنمایی خودمان دادیم نوش جان فرمودند.

راستی تو ماشین چه خبر بووووود؟؟؟دو ساعت در حال مرتب سازی بودینا😉

خلاصه تا آخر شبم چند باری حرف زدیم و دل گرفتم اشک ریخت و آروم شد.

بهم میگه همونجور باش که قبلا بودی.

راستم میگه.بد تا میکنم گاهی باهات.ولی بهم حق بده اگه بدونی چقد روزام پره از یاد تو و دلتنگی تو اما بدون حضور خودت،اگه بدونی چقد دلم میخواد و از نداشتنت داغونه که یه کوچولو بهم حق میدی.

ولی بازم ازت معذرت میخوام.

راستی بابت اون شوخی هم الهی دورش بگردم فداش بشم چند بار معذرت خواست

دوست دارم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۷
غریب آشنا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی