چه سخت چه تلخ،میگذره
پیام پر از دلتنگیتو خوندم
امروز از وقتی از اداره اومدم فقط به تو فکر کردم و فقط برای تو از خدا خواستم
تو این چند روزه خیلی دلم گرفته بود و با خدا دردو دل میکردم
میدونی چیه
من خودم میدونم چی میخوام برا خودم و برای همین خواستمو مشخص میگم بخدا
یادمه خواستم برای تو و شرایطت از خدا بخوام
اومدم بگم خداجون اینجور کن
بعدش دیدم من از کجا میدونم که اگه اینجور شه دو سال دیگه وضع بدتر نشه
بعد اومدم بگم اونجور کن
و باز با خودم گفتم تو از کجا میدونی که اگه اونجور شه دو سال دیگه بهتر نمیشده
و عملا ساکت شدم
و گفتم خدا جونم،عزیز دلم من هیچی نمیدونم از اینده و از خواست تو
نمیدونم چی خوبه و چی بد
فقط انقدی میدونم که دلم ناراحتی و اذیت هیشکیو نمیخواد غیر خودم
تو که عالمی و قادر
همه چی دست خودت
هر اتفاقی که میوفته توان و تحملشم بده و روزای بهتر برای همه پشت بندش بیار
غصه نخور عزیز دل من
زندگی بالا و پایین زیاد داره
قوی باش
مهربون باش اونقدی که با من هستی
صبور باش اونقدی که در مقابل کم کاریای من هستی
گذشت داشته باش اونقدی که در مقابل بدیای من داری
خودت باش
خود مهربونت
نزار شرایط اخلاقتو عوض کنه
من قلب پاک و مهربونتو دیدم
میدونم تو بهترین مخلوق عالمی
دوست دارم